سجده...
ظهری که سنگ ها
به شوق تو به پرواز درآمدند
شمشیرها و نیزه ها سر به سجده گذاشتند.
و تو خود را خیرات می کردی...
وما .......
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت 1:4 توسط عاشورایی
|
پیراهن مشکی ام را می پوشم.